فقط یک پنجره کافی بود که تو رو از اون دید و نوشت.
مثلا پنجره آپاراتخانۀ سینما ایران یا همون دیدهبان، تئاتر ملّی با سینمای تابستانیاش، تو اون وقتی که ارگ، خوشحالترین خیابون مشهد بود.
انگار شادی میفروخت.
توی ارگ بزن و بکوب و رقص و آواز، بیا و برو لات و گندهلات، یکجا بودند که همهشون، نه کمشون یا بیشترشون، همهشون اهل صفا بودن.
اصلِ دل.
سفت و میخِ پای حرف وایستادن.
صاحبش که همۀ همه بود، اسمش داشآقا بود.
واله و شیدا،
خبرو،
خندان،
بیدلدل و جونکندن، بخشنده بود.
آقا بود که میگفتن داشآقا. داش بود که میگفتن داشآقا.
داش و آقاش با هم پیوسته، کنار هم مینشست؛ وگرنه اسمش که داشآقا نبود، صفتش بود.
آقا میرعلیاکبر تبریزیان
کافه داش آقا
25,000 تومان
در انبار موجود نمی باشد
جزئیات کتاب
نوبت چاپ | اول |
---|---|
سال انتشار | 1397 |
شابک | 978-600-7746-30-1 |
شمارگان | 1100 |
تعداد صفحات | 256 |
قطع | رقعی |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.